Friday, December 30, 2005

اين مقوله بشر امروزي ديگه بحدي تهوع آور و تنفر برانگيز شده
که حتي ارزششو ندار دو دقيقه بش فکر کني . همين يه ساعت پيش نشسته بودم جلو پنجره سيگار ميکشيدم که يهو صداي ترمز ماشين + گروپ نهايتا تصادف .مرسدسي که زده بود به موتوري اونم درست صاف ده متر اونورتر جلو چشم من, اولين نفر اونجا بالاسر نعشه آش و لاش شديه اون بابا بودم.موتوري لنگاش رو هواهمينطورخون داشت ازش ميرفت موتورش هم اون گوشه مثل اسب تير خورده افتاده بود, راننده بيچاره هم که پاك ريخته بود بهم بد جور قاطي کرده بود نميدونست چي بگه موبايلشو در آورد داد که زنگ بزنيم 100 يا 101 . پنج دقيقه بعدش هم آمبولانس و پليس باهم اومدند ملت هم ريخته بودند نظر کارشناسي ميدادند هيکل يارو موتوري که مثل گوه پهن شده بود به آسفالت رو بلند کردند گذاشتند رو برانکارد ببرند که يهو همون موقع موتوري دستشو اورد بالا و لباش تکون خورد همه ساكت بودند ببينند چي داره بلغور ميکنه, ننه مرده ميگفت: موتور..موتور...
اي ريدم تو اون زندگي ماترياليستيتون . .

This page is powered by Blogger. Isn't yours?


<bgsound src="http://www.angelfire.com/un/malariya/monajat.mp3">